زینبزینب، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 26 روز سن داره

♥♥شاه پریون♥♥

عکس بابایی وباباجون وزینب کوچولو

چند روز پیش با مامان جون وعمه جون فاطمه نشسته بودیم وداشتیم عکسای قدیمی رو نگاه میکردیم عکس بابایی وقتی پنج ماهش بود رو دیدیم که بغل باباجون بود دقیقا شبیه شما بود برا همین یه عکس شبیه همون ازتون گرفتم که بغل بابایی بودی و بردم عکاسی وبرام چاپش کرد ببین چقد شبیه هم هستین البته شما هنوز ٣ماه داری خوشگلم ...
23 آذر 1391

امتحانای مامان سمیه شروع شده؟؟؟؟

سلام عزیزم دوباره امروز وقت کردم بیام وبرات بنویسم آخه دخترگلم سرم خیلی شلوغه آخه فصل امتحان شده و مامانی گرفتار شده الانم که دارم مینویسم خیلی ناراحتم آخه خیلی خونده بودم ولی اون طوری که میخواستم نشد بیشتر از این ناراحتم که  این همه وقت گذاشتم و مامانی و خاله جونت رو تو زحمت انداختم تا بیان و مراقب شما باشن ومن یکمی درس بخونم البته اونا که خیلی خوشحال بودن که تو پیششونی ومامانی هم با اون بوسای محکمی که تو رو میکرد گریت رو در میاورد ومنم میگفتم مامان نکن دختر گلم رو گناه داره لپای نازش قرمز میشه عزیزم خیلی دوست دارم  خلاصه این همه خوندم ونتیجه دلخواهم رو نگرفتم حالا ببینم برا امتحان 3 شنبه چکار میکنم برا مامانی دعا کن تازودتر در...
23 آذر 1391

عکس 10روزگی زینب کوچولو

  اینم از ده روزگی زینب خانوم که برای اومدنش و پا قدم خوبش مهمونی گرفتیم توخونه کلی بهت گفتم چشمات رو باز نکنی که یه موقع چشمت نزنن نازنینم اما تو به حرفم نکردی همش بیدار بودی ...
14 آذر 1391

عاشقتم مامان جون

سلام دختر عزیزم بالاخره بعد از دوماه و١٨ روز از تولدت به من اجازه دادی تابرات بنویسم از اینکه چقدر خوشحالم که خدا دختر گلی مثل تو به من داده وخدارو هزار مرتبه شکر میکنم که صحیح وسالمی تمام سختی های مادر شدن در برابر خندیدن و بزرگ شدن هر روزت هیچی به حساب نمیاد   ...
9 آذر 1391
1